۱۳۹۶ فروردین ۱۱, جمعه

یک شعر بسیار بی نظیر از وضعیت وخیم رژیم با کلیپ




یک شعر بسیار بی نظیر از وضعیت وخیم  رژیم با کلیپ

با سلام وبه یاد همه قهرمانان ومبارزان وفعالین مدنی وحقوق بشری ، شعری از یک جلسه فعالین مدنی از داخل  رسید که بسیار زیباست وبا نام اینجا پرواز را ممنوع کردند تقدیم شما میکنیم




به مناسبت سالروز قیام سردار ملی ایران كلنل محمدتقی خان پسیان یادش گرامی باد




به مناسبت سالروز قیام سردار ملی ایران كلنل محمدتقی خان پسیان 




كلنل محمدتقی خان پسیان فرزند یاور محمدخان پسیان (عنایت السلطان) در سال 1271 خورشیدی در تبریز متولد شد. او از یک خانواده سپاهی آذربایجان برخاسته است و تمام بستگانش در نظام بودند. محمدتقی خان  تحصیلات ابتدائی را در تبریز انجام داد و بعد به تهران آمد وارد مدرسه نظام شد و در سن 20 سالگی درجه ستوانی گرفت . او در 23 سالگی سرگرد شد. هنگام جنگ جهانی اول و تجاوز قوای بیگانه به ایران، شهرت شجاعتش در همه جا پیچید. پس از جنگ راهی كشور آلمان شد و در آنجا در قسمت هوانوردی به كارآموزی پرداخت. سپس وارد تهران شد و بعد از مدتی با سمت ریاست ژاندارمری استان خراسان، راهی آن دیار شد.
وی به موازات تقویت نیروهای مسلح خراسان و قراردادن آنان تحت یک فرماندهی و نوسازی ادارات و سازمانهای دولتی و دقّت در گرفتن مالیات یک توصیه نامه شامل هفت شرط برای سلطان احمدشاه فرستاد که پس از تعارفات معمول، اصل مطلب با این جمله شروع شده بود: اگر بخواهید ایران ، ایران شود .... کلنل با اینکه نسبت به دولت تهران، رجال پایتخت و بسیاری از نمایندگان مجلس که عمدتا از فئودالها و دارندگان القاب اشرافیت بودند تردید و ناباوری داشت اصرار همکاران، دوستان و هوادارانش را رد کرد که در خراسان اعلام جمهوریت کند (جمهوری ایران) و به تهران لشکر بکشد . وی چاپ اسکناس های رایج در خراسان را از دست بانک انگلستان خارج ساخت ولی حاضر به چاپ اسکناس مستقل با تصویر و یا نام خود نشد؛ اوراق قرضه دولتی چاپ کرد و از بازرگانان وام گرفت.
تنها رقابتش با تهران این بود که همزمان با رژه واحدهای دیویزیون (لشکر) قزاق در پایتخت (دروازه دولت)، او نیز نیروهای خراسان را که عنوان ژاندارم (پلیس، نیروی انتظامی) بر آنان نهاده شده بود در خیابانهای مشهد به حرکت درآورد و چون باعث جلب توجه مردم شد به این کار در هفته های بعد ادامه داد.
کلنل که کسری بودجه خراسان را با قرض گرفتن از بازرگانان تامین می کرد حتی زیر بار ضرب سکه جداگانه نرفت.
پس از كودتای سوم اسفند سال 1299 خورشیدی و روی كار آمدن دولت سیدضیاءالدین طباطبایی، كلنل پسیان طبق دستور رئیس دولت، در سیزدهم فروردین ماه 1300 خورشیدی اقدام به دستگیری احمد قوام (قوام السلطنه) والی خراسان كرد و پس از مصادره اموال وی، او را تحت الحفظ به تهران فرستاد و خود كفالت استانداری خراسان را به عهده گرفت.
به دنبال سقوط حكومت صد روزه سیدضیاءالدین، قوام السلطنه از زندان خارج شد و در كاخ فرح آباد فرمان رئیس الوزرائی خود را از احمدشاه قاجار دریافت كرد. با روی كار آمدن قوام، تلگرافی به مشهد مخابره شد و كلنل از كفالت ایالت خراسان بركنار گردید و شخصی به نام نجدالسلطنه به كفالت استانداری برگزیده شد. نجدالسلطنه در اداره ایالتی حضور یافت و به انجام وظایف خود مشغول گردید. كلنل پسیان نیز بنا به فرمان تلگرافی احمدشاه ناگزیر شد از امورات حكومتی كناره گرفته و به فرماندهی قوای نظامی استان خراسان محدود شود. او چون از حكومت قوام السلطنه بیمناك شده بود به فكر طغیان افتاد و مصمم گردید كه خود زمام امور خراسان را در دست گیرد. هنوز چندی از كفالت نجدالسلطنه نگذشته بود كه پسیان شخص نامبرده را توقیف كرد و خود اداره حكومتی را در دست گرفت. پس از آن دولت، نجفقلی خان صمصام السلطنه بختیاری را به حكومت خراسان منصوب كرد. صمصام السلطنه نیز برای دلجویی یا فریب كلنل پسیان، وی را طی حكمی در نهم مرداد 1300 خورشیدی به كفالت ایالت خراسان منصوب كرد.
برخورد شدید كلنل با قوام السلطنه از اواخر مرداد 1300 خورشیدی رنگ دیگری به خود گرفت. دولت با تطمیع كلنل پسیان به وی پیشنهاد داد تا با دریافت حقوق دو ساله خود به همراه مهدی خان معتصم السلطنه فرخ (كارگزار خراسان) و ماژور اسمعیل خان بهادر (مأمور اجرای فرمان دستگیری قوام) به اروپا مسافرت كند و امور ایالت را به تولیت آستان قدس واگذار نماید. اما كلنل با این پیشنهاد مخالفت كرد و آن را نپذیرفت. قوام السلطنه طی ارسال تلگرافهایی كه به حاكمان و خوانین منطقه می فرستاد، كلنل را یاغی و متمرّد معرفی می كرد و آنان را علیه وی برمی انگیخت.
محمدابراهیم خان شوكت الملك علم والی قائنات كه از طرف قوام السلطنه دستور سركوبی كلنل را داشت، نماینده خود محمدولی خان اسدی را به مشهد فرستاد تا قرار ملاقاتی را با كلنل ترتیب دهد. محمدتقی خان پسیان تصمیم گرفت هنگامی كه برای سركشی به اردوی ژاندارم به گناباد می رود، در آن شهر ملاقاتی با شوكت الملك داشته باشد. اما با شنیدن خبر شورش كردهای قوچان، بدون ملاقات با شوكت الملك گناباد را ترك كرد و به مشهد رفت. كلنل برای سركوبی شورش، از مشهد راهی قوچان شد و در جعفرآباد در دو فرسنگی قوچان جنگ سختی بین قوای كلنل و كردهای قوچان درگرفت. این جنگ كه در روز دوشنبه نهم مهر ماه 1300 خورشیدی اتفاق افتاد به شكست نیروهای ژاندارم منتهی شد و كلنل در حالی كه یكه و تنها مانده بود، كشته شد و پس از مرگ، قوای اكراد قوچان سرش را از بدن جدا كردند.
عمر حکومت کلنل که می خواست ایران    ایران شود تنها شش ماه طول کشید و دهم مهرماه به دام انبوه توطئه گران (داخلی و خارجی) افتاد و کشته شد. در خاندان کلنل، رشادت منحصر به او نبود. برادر وی (نجفقلی) نیز هنگامی که سردبیر کل روزنامه اطلاعات بود زیر بار خودسانسوری نرفت و با زدن سیلی بر صورت سناتور مسعودی ناشر اطلاعات از آنجا رفت و بعدا سردبیر روزنامه ای کوچکتر شد و تا سنین کهولت پیشه روزنامه نگاری را ترک نکرد.
روز پانزدهم مهر 1300 خورشیدی جنازه و سر كلنل محمدتقی خان پسیان با تجلیل و احترامات نظامی به مشهد وارد و با حضور عده ای از صاحب منصبان و افراد ژاندارم و جمعی از اهالی شهر و هواداران كلنل تشییع شد و در همان روز در محل آرامگاه نادرشاه واقع در باغ نادری مشهد به خاك سپرده شد.
كلنل پسیان مردی رشید بود و به هنگام مرگ بیش از سی سال از عمرش نگذشته بود. به زبان و ادبیات فارسی و موسیقی ایران نیز دلبستگی داشت و گاهی شعر می سرود. از وی چند ترجمه و مقاله به یادگار باقی مانده است.

منبع: موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی

Arab League Warns Iran Over Its Intervention in the Region





NCRI - 28th Arab League summit started Wednesday March 29 in the Dead Sea region in Jordan.
In his speech at the summit, Yemen’s president Abdrabbuh Mansur Hadi said that the Iranian regime is a sponsor of terrorism in the region, pointing out that Houthi militias and Saleh use weapons against civilians by order of the Iranian regime.
Meanwhile, Emir of Kuwait ‘Jaber Al-Ahmad Al-Sabah’ called on the Iranian regime to respect sovereignty of countries and basics of good neighborly relations.
Also the Egyptian president Abdel Fattah el-Sisi implicitly warned the Iranian regime over its continued political and military interventions in internal affairs of Arab countries in order to impose its religious and ideological hegemony in the region, emphasizing that such efforts will be faced with unified, decisive reactions.
“… We see with extreme regret that some countries are taking advantage of the unprecedented conditions our region is faced with, so as to strengthen their influence and control over it. They politically and militarily intervene in the internal affairs of Arab countries while resorting to various justifications and excuses. And to achieve their objectives, they don’t care if countries’ entities are disintegrated or their unity and people’s health are threatened”, said Sisi.
“I frankly and honestly tell you”, he added, “that we need to have a clear and decisive stance against such interventions so as to send a conclusive message that we won’t allow any force, no matter to which country it belongs, to intervene in internal affairs of our countries and that all their efforts for imposing their religious and ideological hegemony in Arab countries will be faced with a united, decisive Arabic stance.”
Arab League summit also is a chance for Arab leaders to hold bilateral and trilateral meetings, in which the region’s most important issues will be discussed with the aim of … stances, leaving differences behind and achieving reconciliation.
In this regard, Alarabiya website has quoted diplomatic sources as saying “the summit will be focusing on Amman declaration, with supporting national security of Arab countries and emphasis on Arabic strategy in fight against terror being some of the declaration’s principles.”
According to the sources, Amman declaration will denounce Iranian regime’s continued intervention in a number of Arab countries and will ask Tehran to respect good neighborly relations.
Arab League summit will discuss the most important regional crises, including conflicts in Palestine, Syrian crisis, as well as Iranian regime’s interventions.
Saudi FM Adel al-Jubeir announced Wednesday March 29 that his country has upon the request of UAE agreed to host the next Arab League summit.

Iran: Political Prisoner Summoned and Threatened by Prison Intelligence Agents




NCRI - According to reports, political prisoner Saeid Sangar was summoned last week by intelligence agents in Urmia prison – North Western Iran, and threatened over his recording the prison events in his diaries. Prison officials have told the prisoner he’ll not be allowed to meet with his family members if he keeps writing about prison situation in his memoir.
Arrested in September 2000, political prisoner Saeid Sangar, from Piranshahr, was sentenced to death by branch 1 of Sanandaj Revolutionary court presided by judge Fatemi, on charges of ‘waging war against God’ and ‘having links with PMOI (MEK)’. The sentence, however, was reduced to life in prison later in 2003.
After spending two years in ward 209 of Evin prison, the political prisoner was transferred to Urmia prison in 2003. He was later transferred to Sanandaj prison in November 2007, and once again back to Urmia prison eight years later in September 2015.

جلسه استماع درباره مداخلات رژیم آخوندی در منطقه در پارلمان انگلستان



جلسه استماع درباره مداخلات رژیم آخوندی در منطقه در پارلمان انگلستان

در یک جلسه استماع رسمی در سالن وست مینستر در پارلمان انگلستان، نمایندگان از احزاب اصلی این کشور، دخالتهای رژیم آخوندی و سپاه پاسداران در کشورهای خاور میانه بویژه در سوریه و یمن و عراق و لبنان و همچنین ارسال سلاح و مهمات جنگی و اعزام مزدوران به یمن و سوریه و دیگر کشورهای منطقه را محکوم کردند و خواستار

Iran in the Throes of the Biggest Political, social, and Economic Crisis of Its Recent History



While Iran’s poor suffer hardships, regime elite live in luxury
While many of Iran’s citizens have suffered all of the hardships of a failing economy, in a land of increasing unemployment and low pay, the ruling mullahs lead the lives of past emperors, living in absolute luxury, with billions they have made off the backs of the Iranian people, now insulating them from the crumbling nation they reside over.Tony Duheaume wrote on ‘alarabiya’ on March 31 and the article continues as follows:
Beggars wander the streets of Iran in droves, drug addicts with nothing to live for litter the thoroughfares, while the homeless find shelter where they can, some known to have taken up residence living under bridges, or in the sewerage canals that run alongside the country’s highways.
But as recently as 2016, photographs shot by renowned photographer Saeed Gholamhoseini, and published in the Shahrvand Daily, have depicted many of these hapless vagrants sleeping in empty graves in Hahriar, a town about 20 kilometres (12 miles) from Tehran, the nation’s capital, images that shocked the nation.
Reports suggested that at least 50 men, women and children were living in this cemetery, with many of their number addicted to drugs.
Dressed in grimy rags, their emaciated, dirt-streaked features stare vacantly out of open graves, with only tattered tarpaulins or sheets of well-worn polythene covering the holes to protect them from the elements, in an area where the temperature in winter can drop to well below freezing.
While in various other locations about the graveyard, members of this homeless community had managed to piece together tent-like structures made from scraps of discarded polythene, with some hapless residents claiming to have been living in such squalor for more than a decade.
In a country where there is 12.7 percent unemployment, and an estimated 2.2 million addicted to illegal drugs, there has been a mixed reaction to the plight of these unfortunate individuals. As while some people have been turning up at the cemetery harassing them, with many instances of rocks been thrown, there have also been occasions where food has been handed out.
But as a whole, there isn’t much compassion toward the homeless people of Iran, and as far as numbers are concerned, the administration admits to 15,000 in the capital alone, of which 2,000 were women, while many suggest that this number could be twice the official estimate. But whatever the true number, throughout the country there are communities of desperately poor human beings, many living in shelters made from cardboard boxes, and with a government that lacks compassion, there seems to be no possible end in sight to the desperate plight of these hapless people.
‘An impressive recovery’
But it isn’t just the homeless that are suffering in Iran, out on the streets mass protests are taking place against the miserly wages paid to Iranian workers, which amount to three times less than the poverty line. But while the people themselves are suffering, the economy has achieved “an impressive recovery” since the Iran deal, according to the International Monetary Fund.
With hundreds of millions of dollars already pouring into the Iranian administrations coffers from released frozen assets, which could eventually total $150 billion, none of this has yet been designated to relieve the suffering of its people. Already billions have been earmarked to spend purchasing Russian T-90 tanks, artillery, advanced Su-30 fighter jets, and helicopters, and during 2016, Iran’s defense sector grew by 45 percent, with the regime spending billions on its long-range missile program, and the development of indigenous weapons systems.
There is also the delivery of long-promised S-300 air defense systems, said to have cost the Iranian government $900 million. On top of this there are the multi-billion dollars the regime is using to prop up Syrian President Bashar al-Assad, the $60-$100 million a year it is paying in financial assistance to Hezbollah, plus its expenditure in financial support or weapons to aid terror groups such as Hamas and the Houthis.
But at the other end of the social scale, the group that is siphoning off large amounts of the nation’s assets, are the ultra-rich mullahs that rule Iran, all of them claiming to live frugal lives, but who are in fact living in the lap of luxury, and are said to be squirreling away vast fortunes in foreign bank accounts.
while Iran is in the throes of the biggest political, social, and economic crisis of its recent history, all through the mismanagement of the economy, and its leadership’s incessant greed, the mullah’s are insuring they have a nest egg for retirement, or money put aside should their corrupt empire be overthrown, requiring a quick exit from the country.
A 2,000 rial Iranian banknote showing Ayatollah Ruhollah Khomeini and a handwritten pro-opposition graffiti in Farsi. (File photo: AP)
Millionaire mullahs
Khamenei himself sits at the top of the ladder as far as the millionaire mullahs are concerned, known to be in control of a financial empire worth $95 billion, which far exceeds the accumulated wealth of the late Shah Mohammad Reza Pahlavi. It was Khamenei’s predecessor Ayatollah Ruhollah Khomeini, the founder of the Iranian Islamic Republic, who used the Shah’s plundering of the Iranian economy, and his unequal distribution of wealth, as one of the main excuses to depose him, and now this plundering has been repeated by his ousters.
But as far as Iran’s leadership is concerned, all are worthy of the Rich List. To name but a few of Iran’s richest mullahs, Akbar Hashemi Rafsanjani was said to have netted $1.2 billion, Mohammad Ali Taskhiri $90 million, Mohammad Khatami $84 million, Ali Larijani $70 million, Mir Hossein Mousavi $58 million, Mohammad Hossein Adeli $43 million, Mohammad Javad Zarif $32 million, Ahmed Bourghani $19 million, and a little further down the scale, Mahmoud Ahmadinejad with $5 million.
Since the fall of Mohammad Reza Pahlavi, Iran’s clerical leaders have taken control of the vast resources he had accumulated, and setting up various foundations that were supposedly to aid the deprived, they swallowed up all of the assets left behind by wealthy Iranians who were connected to the deposed Shah’s leadership, many of whom had fled the country, or had been been jailed or executed.
Included in this haul was a vast number of private companies, large farms, palatial homes and their contents, hotels, theatres, bank accounts, expensive automobiles, and jewellery, with much of the proceeds of any sales not having been properly accounted for.
With the Iranians having exchanged one tyrant for another, the new administration is sucking the country dry of its riches, and with many of the ruling mullahs being billionaires, or multi-millionaires, the commanders of the IRGC also rate high in the stakes of the country’s richest men.
By adding this to the fact that weapons are more important than relieving the misery of the nation’s poorest, as well as the regime’s sudden surge in military spending, the outlook for Iran’s poor looks dismally bleak.

Another Iran Regime's Missile Technology Smuggler Arrested



Investigators: Ring laundered Iranian money, smuggled missile testing technology in violation of U.S. law
An Iranian-born Canadian arrested in a Washington city on the U.S.-Canadian border has been charged with conspiring to ship a piece of testing equipment used to calibrate missile guidance systems into Iran. Levi Pulkkinen reported in ‘Seattle PI’ on March 30, 2017.
Federal prosecutors claim Ghobad Ghasempour and two other men smuggled restricted items out of the United States to Iran through China. Ghasempour was charged Tuesday by federal prosecutors in Washington, D.C.
According to charging papers, Ghasempour created several front companies to help his father's friends Iran launder money and import products in violation of sanctions related to Iran's nuclear program. Ghasempour, who is alleged to have begun the scheme in December 2011, is accused of arranging to ship a table used to calibrate aeronautical sensors into Iran in violation of U.S. law.
A Chinese man managed the day-to-day operations of the China-based fronts, which arranged for goods to be shipped to Iran from the United States, China and Europe, a U.S. Homeland Security special agent said in charging papers. A man in Iran is alleged to have coordinated deliveries and money laundering for an engineering firm run by the Iranian government, Kiyan Saynpaniz International or KSP.
According to charging papers, Ghasempour told the Chinese man in 2012 that a friend of his father was having difficulty importing paper-making materials from Brazil due to sanctions imposed on Iran. The men are alleged to have arranged to use Iranian oil money to buy supplies for the paper factory.
As the scheme progressed, Ghasempour arranged to buy other items through the Chinese front companies, the special agent said in charging papers. The agent said Ghasempour and the Iranian man soon began requesting computer equipment not available in Iran.
Decade-old sanctions against Iran were eased in January 2016 after the Iranian government agreed to limit its nuclear program. In recent months, though, the U.S. State Department has sanctioned dozens of businesses and individuals thought to be doing business with Iran. Bills currently before both houses of Congress would sanction financial institutions and others linked to Iran's ballistic missile program.
A June 2012 email exchange showed Ghasempour explain that he “had a ‘frank’ discussion with (the Iranian) and learned that KSP is an Iranian government engineering company that also purchases items for different Iranian government agencies,” the special agent said.
“Ghasempour wrote that KSP will provide a lot of requests for items, but that the competition for the business is high and (their company) may not always win every bid,” the agent continued.
Among the items the men are alleged to have purchased were pieces of equipment used to test guidance systems used in aircraft. The items required a special license for export due to possible military applications, which include developing missile technologies.
Describing the 2016 shipment, investigators claim the Iranian partner agreed to pay $500,000 for one of the testing tables. They arranged to ship the item to Iran through a Portuguese company.
Ghasempour is alleged to have conspired to violate U.S. law by conspiring to export the Ideal Aerosmith testing table. He was arrested Tuesday at Blaine, Washington.
Investigators also contend that, in October 2015, the Iranian partner contacted Ghasempour with an urgent request regarding sonar systems. According to charging papers, Ghasempour was good friends with a Vancouver-based employee of Vard, a Norwegian marine architect. He is alleged to have tried to use that friendship to broker connections between the company and the Iranian Ministry of Defense.
Investigators detailed a collection of front companies set up to skirt sanctions limiting exports to Iran. They said Chinese partner and Ghasempour legitimized Iranian money through a Chinese bank with “ease.”
Ghasempour has been charged with conspiracy to unlawfully export U.S.-origin goods to Iran. The two other men named in court papers have not be charged publicly.

عزیز «زهرا نوروزی » مادر رضایی های شهید



عزیز «زهرا نوروزی » مادر رضایی های شهید 


طی سالیان همیشه از او به همین عناوین نام برده‌ایم. در حالی که اسم اصلی او «زهرا نوروزی» است. و به جز اندک کسان، کسی او را به این نام نمی‌شناسد. «مادر رضایی‌ها» را که بیشتر در ادبیات سیاسی خودمان به‌کار می‌بریم، حاوی پیام مشخصی است. «مادر» ی، هم‌چون «مادران»، دیگر، یک، دو، سه و چهار و یا چند فرزند خود را در مسیر مبارزه از دست داده است

آن شهیدان تأثیراتی در پیشبرد جنبش داشته‌اند و مادرشان با صبر و شکیبایی داغ آنان را تحمل کرده است. «عزیز» بیشتر بار خانوادگی دارد و رابطه نزدیکتری را به‌لحاظ خونی نشان می‌دهد. او به قدری صمیمی است که هر آنکس، نه تنها فرزندانش، او را ببیند بی‌اختیار احساس «عزیز» بودن او را پیدا می‌کند. هرکس با این مقاومت رفت و آمدی داشته باشد می‌داند و «حس می‌کند» که عزیز، عزیز همه است. دامنه مهرش چنان گسترده است که مجاهد و غیر و مجاهد نمی‌شناسد. همه را فرزندان خود می‌داند و همه، به غیر از قاتلان فرزندانش، را دوست دارد. اما به راستی زهرا نوروزی کیست؟ مادر رضاییها را دیده و شنیده و درباره‌اش بسیار خوانده‌ایم. عزیز را هم کم و بیش می‌شناسیم. سفره‌اش برای همه باز است و هر «بی پناه» ی در خانه‌اش می‌تواند مأمن و پناهی بجوید. این هم البته سطحی از دریافت از شأن مادر است. ولی راستی هیچ به «زهرا نوروزی»، کما این که به «مادر احمدی» فکر کرده‌اید؟ او یک انسان مستقل است. یک «زن» است و با فرهنگ و خصائل فردی و طبقاتی مشخصی چهل سالی را در مبارزه با دو رژیم سفاک و دیکتاتور بوده است. از دست دادن فرزندانی چون احمد و رضا و... البته برایش بسیار دشوار بوده است. اما او در طی این چهل و اندی سال کارهای دیگری هم کرده است. کم دستگیر نشده، و کم شلاق نخورده، و کم مصاحبه و افشاگری نکرده و بسیاری کارهای دیگر که هیچ جا نوشته‌اش هم نیست. این زن در مسیر خود به آگاهی‌هایی رسیده و انتخابهایی داشته است. این زن دردها و رنجهایی داشته که باید بنشینی پای حرفهایش تا بفهمی چه بوده‌اند. به عبارتی این زن «تاریخ» ی دارد. از جایی آمده و به جایی رسیده. می‌خواهیم او را بشناسیم؟ باید این «وجود تاریخی» را شناخت. او البته هم‌چنان «عزیز» است و «مادر رضایی» ها و برای جنبش هم همین «القاب» بسیار کارساز بوده و هست. اما باید فاصله‌ها را از بین برد و از نزدیک نشست و «زهرا نوروزی» را مثل هر انسان و مجاهد دیگر شناخت. آن وقت است که مفهوم عمیق تری از «مادر» و «عزیز» بودنش می‌یابیم.
سایت مجاهدین

بازداشت قباد قاسم پور ایرانی -کانادایی بعنوان دلال خرید تجهیزات موشکی برای ایران در امریکا



بازداشت قباد قاسم پور ایرانی -کانادایی بعنوان دلال خرید تجهیزات موشکی برای ایران در امریکا 

لینک :

 بازداشت یک شهروند کانادا در واشنگتن به اتهام نقض تحریم‌های آمریکا علیه ایران
به گزارش گروه بین‌الملل خبرگزاری فارس، رسانه‌های آمریکایی گزارش داده‌اند یک شهروند کانادایی متولد ایران به اتهام انتقال تجهیزات موشک به ایران در ایالت واشنگتن دستگیر شده است.
طبق گزارش، روزنامه «سیاتل‌پست»، دادستان‌های فدرال در واشنگتن ادعا کرده‌اند «قباد قاسم‌پور» به همراه دو نفر دیگر تجهیزاتی که برای تنظیم سامانه‌های هدایت موشک استفاده می‌شوند را از طریق چین به ایران منتقل کرده‌اند.
در شکایت‌نامه تنظیم‌شده علیه قاسم‌پور ادعا شده که وی با راه‌اندازی چندین شرکت صوری و کمک به دوستان پدرش در ایران برای پولشویی و وارد کردن تجهیزات ممنوعه به این کشور، قوانین تحریم‌های آمریکا را نقض کرده است.
همچنین یک مأمور ویژه وزارت امنیت داخلی آمریکا در این شکایت‌نامه ادعا کرده که یک فرد چینی مدیریت شرکت‌های صوری مستقر در چین را بر عهده داشته است. این شرکت‌ها اقدامات لازم برای انتقال کالاهای مورد نظر از آمریکا، چین و اروپا به ایران را انجام داده‌اند.
قاسم‌پور روز سه‌شنبه در شهر «بلین» ایالت واشنگتن دستگیر شده است. دو نفر دیگری که نامشان در شکایت‌نامه تنظیم‌شده آمده هنوز متهم نشده‌اند.  

  

جشن وسنت 13 بدر را با نشاط وشور برگزار کنیم همراه با شعری در باره 13 بدر



جشن وسنت 13 بدر را با نشاط وشور برگزار کنیم همراه با شعری در باره 13 بدر
در اين روز كه‌ پايان‌ دوره‌ ایام جشن وتعطیلات  نوروزي‌ تلقي‌ مي‌ شود، مردم‌  از خانه ها خارج وبسوی  دشت‌ و بيابان‌ و در فضاي‌ سبز بهاري‌ میروند  و به‌ شادي‌ مي ‌پردازند. در اين‌ روز هرکس به فراخور وامکاناتی که دارد  خوراكي‌ ويژه‌ همچون‌ آش‌ رشته‌ و ديگر خوراك هاي‌ سبزي‌ دار مي ‌پزند. مانند سبزی پلو وباقلا وکاهو وخیار تهیه میکنند همچنین  گندم هايي‌ را كه‌ براي‌ سفره‌ هفت‌ سين‌ رويانيده‌اند با خود به‌ صحرا مي‌ برند و با انداختن‌ آن‌ در جوي‌ و رود آب  نحسي‌ سيزده‌ را كه‌ یک رسم‌ كهن، وباستانی است  از خود و خانواده‌ دور مي‌ سازند.بسياري‌ از مردم‌ به‌ نحسي‌ عدد سيزده‌  اعتقادي‌ ندارند بلكه‌ در اساس تأثير عددي‌ خاص‌ را در سرنوشت‌ خود مؤثر نمي‌دانند  اما این سنت را گرامی میدارند وبا شادی وجشن وپاکوبی ورقص ها وبازی های جمعی گرمی خاص به این روز می بخشند 
اما همه  مردم معتقدند كه براي دور‌كردن نحسي اين روز بايد از خانه خارج شوند و سيزده بدر كنند تا نحسي روز در طبيعت به در شود. در اين روز سبزه‌ها سبز شده را كه چند روز اول سال نو مهمان سفره هفت سين بوده به آب روان مي‌سپارند. روز سيزدهم، كمتر كسي در منزل مي‌ماند. در ساعت اول روز خيابانها شلوغ و پر‌رفت و آمد است. پاركها مناظر طبيعي اطراف شهر پذيراي ميليونها زن و مردم و جوان و پير و كودك است. خانواده‌ها با صفا و صميميت در كنار هم مي‌نشينند و گل مي‌گويند و گل مي‌شنوند ما هم با تبریک وشادباش این روز که سنت دیرینه ایران است با شعری به مناسبت 13 نوروز روز خوب وشاد وبا صفایی برایتان آززو میکنیم 




به صبح سیزده برخیز نشاطی تازه برپا کن
بهار آمد بهار آمد
گل وسبزه ببار آمد
به روز سیزده برخیز به قلب دشت وصحرا زن
نشاط وشور برپاکن
به ریش وریشه ملا
تولعنت کن هزاران بار
که ویران کرد ایران را
بهار آمد بهار آمد هزاران شور برپاکن
که بگریزد از روح ات   نحوست های ملا یان
بهارآمد بهار آمد به صحرا رو
نشاطی تازه برپا کن
 میان سبزه وگلها صفایی بهر دلها کن
یقین این شوروغوغایت
بود تیری به قلب  حاکمان جور
بهار آمد گل وسبزه ببار آمد
به صبح سیزده برخیز
به صحرا رو به صحرا رو نشا ط وشور وغوغا کن

مارا در توئیتر حساب @bahareazady دنبال کنید با تشکر 

هیأت نمایندگی آمریکا در سازمان ملل متحد: بشار اسد جنایتکار جنگی است



هیأت نمایندگی آمریکا در سازمان ملل متحد: بشار اسد جنایتکار جنگی است
 نیکی هیلی نماینده آمریکا در سازمان ملل
یک منبع در هیأت نمایندگی آمریکا در سازمان ملل‌متحد گفت اظهارات نیکی هیلی سفیر آمریکا در سازمان ملل مقداری گمراه‌کننده است. این منبع اضافه کرد روشن است که بشار اسد جنایتکار جنگی است و آینده سوریه در عدم وجود او بسیار بهتر از این خواهد بود. او اشاره کرد منافع آمریکا تنها به اسد محدود نمی‌شود بلکه شکست داعش، پایان دادن به نفوذ رژیم ایران، حمایت از هم‌پیمانان آمریکا در منطقه و صلح در سوریه را شامل می‌شود.
روز گذشته سفیر هیلی گفته بود نمی‌خواهد به موضوع باقی ماندن یا نماندن بشار اسد بپرداز
د

شته شدن یکی از سرکردگان حزب‌الشیطان لبنان در سوریه


کشته شدن یکی از سرکردگان حزب‌الله اسماعیل علی مرتضی  در سوریه
شته شدن یکی از سرکردگان حزب‌الشیطان لبنان در سوریه
سایتهای خبری وابسته به حزب‌الشیطان لبنان از کشته شدن اسماعیل علی مرتضی یکی از سرکردگان این حزب در سوریه خبر دادند. این منابع بدون آن که خبری از محل کشته شدن نامبرده بدهند، اشاره کردند وی در جریان نبردهای سوریه کشته شده است
.

Banan, Bahare Arezoo.بنان، خالقی، ترقی‌: بهار آرزو

marziye banan مرضیه ، غلام حسین بنان

بهار دلنشین و دو ترانه دیگر - استاد غلامحسین بنان

تو ای پری کجایی (سرگشته)

جوانی با صدای جاودانه استاد حسین قوامی : Hosein Ghavami: (Javani)

"عشق نو" با صدای حسین قوامی و ارکستر فارابی

مرضیه ، مرتضی حنانه ، آهنگ دشتی ،..ارکستر فارابی

الا تی تی ، اثری از مرتضی حنانه با صدای ناصر مسعودی

خبر تو خبر نوروزي از خامنه اي و روحاني و لاريجاني

خنده دارترين راهكارهاي استراتژيك براي خامنه اي و نظام جمهوري اسلامي در چ...

اعتراف زهرانی یک مقام وزارت‌خارجه رژیم: ما در استراتژی خروج از سوریه دچار مشکل شده‌ایم


                      مصطفی زهرانی مقام وزارت خارجه روحانی 
اعتراف  زهرانی یک مقام وزارت‌خارجه رژیم: ما در استراتژی خروج از سوریه دچار مشکل شده‌ایم
مصطفی زهرانی از مقامهای وزارت‌خارجه رژیم آخوندی اعتراف کرد ما در استراتژی خروج از بحران سوریه دچار مشکل شده‌ایم.
به گزارش خبرگزاری آناتولی 11فروردین 96 وی طی مقاله‌یی نوشت: «ما خوشبین بودیم که جنگ کوتاه مدت خواهد بود و دشمن ضعیف است و می‌توانیم به سرعت کار را تمام کنیم. کشورها معمولاً به استراتژی خروج از جنگ فکر نمی‌کنند و این مشکلی اساسی است.
وی در ادامه نوشت: 'روسیه، منافع خاص خود را در سوریه دنبال می‌کند. روس‌ها توانستند به اهدافی که در سوریه داشتند، برسند. از این پس، روسیه وارد معامله با آمریکا و حتی اسراییل خواهد شد'.
به گفته زهرانی «مهم‌ترین موضوعی که اسرائیلی‌ها و آمریکایی‌ها پیگیری می‌کنند، آن است که اجازه ندهند ایران و حزب‌الله در مرز با اسراییل پایگاهی ایجاد کنند. به نظر می‌رسد که در این موضوع، روسیه نیز با آنها هم نظر است و نهایتاً روس‌ها با آمریکا و اسراییل به توافق خواهند رسید».
آناتولی افزود: «زهرانی که در سالهای 2000 تا 2004 دستیار سفیر رژیم ایران نیز بوده است. وی معتقد است 'روس‌ها بیشتر از ایران به کمک بشار اسد آمده‌اند. گرچه ایران به‌لحاظ امکانات میدانی، بیشترین نقش را داشته است اما به‌لحاظ پوشش هوایی و همچنین امتیازات بین‌المللی که روس‌ها دارند، بشار اسد گمان می‌کند که روسیه بیش از ایران، می‌تواند در مواجهه با آمریکا و اسراییل به او کمک کند. نهایتاً به نظر می‌رسد که بشار اسد به سمت روسیه حرکت و به ایران پشت کند'..
 

به‌مناسبت یکصد و نودمین سالگرد درگذشت بتهوون ،اعجاز گر در شگفتی های موسیقی وآفرینده شادی ها



به‌مناسبت یکصد و نودمین سالگرد درگذشت بتهوون ،اعجاز گر در شگفتی های موسیقی وآفرینده شادی ها

زيبا تر وغرورانگيزتر از نغمه هاي ، ايستادگي او در برابر جبرهايي است كه او را احاطه كرده بود
و نودمین سالگرد درگذشت بتهوون
یاران من! این‌سان ــ غمین ــ نسرایید! بگذارید تا نغمه‌یی دیگر ساز کنیم
نغمه‌یی شادی‌افزاتر

شادی... شادی
شادی، ای زیبا اخگر خدایان، ای دخت محبوب بهشت
مدهوش از آذر تو ره می‌یابیم، به بارگاه اهوراییِ تو ای بارقه‌ی افلاکی


ای آدمیان، به سجده درمی‌آیید؟
ای جهانیان، آیا از پروردگار خود آگاهی ندارید؟
او را برفراز خیمه‌ی ستارگان بجویید
که او بر بام اختران منزل گرفته‌است.


لودویگ وان بتهوون، نابغه‌ی بزرگ موسیقی و پر آوازه‌ترین آهنگساز همه قرون و اعصار، در یک خانواده‌ی پر جمعیت با 7 فرزند در 17دسامبر 1770 در شهر بن آلمان به دنیا آمد. در زندگی لودویگ از آغاز تا انتها، گویی همه عوامل دست به دست هم داده‌اند که از ”بتهوون“ شدن او جلوگیری کنند. از همان دوران کودکی، سرنوشت، جنگی سخت و نابرابر را برای او تدارک دیده بود.
پدر، یوهان وان بتهوون، اهل هلند، یک خواننده‌ی اپرا که توان مالی ضعیفی در اداره چنین خانواده‌ای داشت و مادر، ماگدالِنا کِوِریچ، زنی زحمتکش که از طریق رختشویی، خرج خانه و فرزندان را تأمین می‌کرد. این خانواده صاحب هفت فرزند شد که چهارتن از آنان در کودکی درگذشتند.

پدر بر آن بود که از همان کودکی، نواختن پیانو را به لودویگ بیاموزد. او در فرزند خود، آرزوی نابغه‌ی موسیقی عصر، موتسارت دوم، را در سر داشت. لودویگ هم استعداد و علاقه شدیدی به موسیقی از خود نشان می‌داد، ولی پدرش مردی عصبی و دائم‌الخمر بود و طبق معمول که شبها دیروقت به خانه می‌آمد، لودویگ کوچک 5ساله را از خواب بیدار می‌کرد و او را تا صبح به تمرین و نواختن پیانو وامی‌داشت و خودش هم با دوستانش گرم می‌گرفت و گاهاً خطاب به بتهوون کوچک فریاد می‌زد «بنواز!» و خطاب به بتهوون کوچک فریاد می‌زد: «بنواز»

لودویگ در حالی‌که مجبور بود برای فشار دادن کلاویه‌های پیانو یک چارپایه زیر پاهایش بگذارد، با پای برهنه بالا می‌رفت و نواختن را ادامه می‌داد. گاهی اوقات خواب شیرین کودکانه به سراغش می‌آمد و ناخواسته سر بر کلیدهای پیانو می‌گذاشت تا لختی بیاساید، اما ضربه‌ی کمربند بود که او را به خود می‌آورد.
... و به این ترتیب، «سرنوشت» بی‌رحم و سنگدل، از همان دوران کودکی برای کودک خردسال چنین رخ نمود. شاید اگر کسی دیگر به جای او بود از همین نقطه به تنفر از موسیقی می‌رسید. اما گویی کودک خردسال عزم دیگری در سر داشت.
دوران کودکی لودویگ با از دست دادن پدر مصادف شد ولی او هم‌چنان در راهی که قدم گذاشته بود، گام برداشت و به آن ادامه داد. تنها مشوق لودویگ، مادرش بود. بزرگترین آرزوی بتهوون این بود که روزی نزد موتسارت، که برجسته‌ترین آهنگساز آن دوران بود، برود و موسیقی را نزد او ادامه دهد. به همین منظور در ایام نوجوانی رهسپار وین شد. در همین زمان که بتهوون می‌رفت تا در کنار موتسارت به آرزوهای دیرینه‌ی خود جامه عمل بپوشاند، ناگهان به او خبر رسید که مادرش به‌شدت بیمار است. او که سخت مادرش را دوست می‌داشت، از وین به نزد مادر بازگشت. اما پس از چند روز مادرش در کنار او جان سپرد. در این‌جا سرنوشت اولین تهاجم جدی خود را آغاز کرد. فقدان مادر نه تنها یک ضربه‌ی روحی بزرگ برای بتهوون جوان بود، بلکه بار مسئولیت تمام خانواده را نیز روی دوش او می‌گذاشت.
دوران نوجوانی با از دست دادن مادر طی شد. مصیبتی که بر رنج و حرمان بی‌پایان او در زندگی افزود و زخمی عمیق بر روح حساس او نهاد. بتهوون تمام سعی‌اش این بود که با سخت‌کوشی و کار طاقت‌فرسا پشتوانه‌ی مالی مناسبی برای خانواده‌اش ایجاد کند تا بتواند مجدداً برای ادامه‌ی کار موسیقی نزد موتسارت برود و آرزوی دیرینه‌ی خود را جامه عمل بپوشاند. سرانجام او موفق شد به وین برود. اما مدتی قبل از رسیدن او، موتسارت در سن 37سالگی زندگی را بدرود گفته بود. باری، سرنوشت سرمست از خنده‌های زهرآگین آمیخته با جنون قدرت، یکبار دیگر راه را بر بتهوون بست و او را به تسلیم دعوت کرد.
او برای خود فقط نبرد را ترسیم کرده و در نظر گرفته بود و همین انگیزه بود که تا پایان عمر سرلوحه‌ی همه ساخته‌ها و نغمه‌های او قرار گرفت: «نبرد با سرنوشت».
بتهوون نزد یکی دیگر از اساتید وقت موسیقی، یعنی ژوزف هایدن رفت و کار موسیقی را نزد او ادامه داد. ورود بتهوون به وین همزمان بود با روزهای پر غوغا و پرشور انقلاب کبیر فرانسه که تاثیر ژرفی بر روح آزاده‌ی بتهوون به جای گذاشت و او را به سرنوشت مردم سخت علاقمند کرد. او معتقد بود که این سرنوشت در میدان مبارزه معین می‌شود. سمفونی‌ها و آثار او سرشار از این بینش و این طرز تفکرند. بنابراین دست به‌کار ساختن یک سمفونی شد:
سمفونی سوم، اروئیکا، (سمفونی قهرمانی)
«مبارزه‌ی یک قهرمان به‌خاطر آزادی و سعادت انسانها، مبارزه‌یی سخت و مداوم».
سمفونی سوم، اولین سمفونی در نوع خود برای معرفی سبکی نو و انقلابی در موسیقی بود. بتهوون با این سمفونی ظهور بلامنازع خود را در تاریخ موسیقی اعلام نمود. اینک حرفی برای گفتن وجود دارد. حرفهایی جدید و بدیع.

بتهوون سمفونی شماره ۳ (اروئیکا) را که در سال‌های ۱۸۰۳–۱۸۰۴ ساخته بود بهترین سمفونی خود به‌شمار می‌آورد. او این سمفونی را ابتدا به ناپلئون هدیه کرد و نام «بناپارت» را بر آن نهاد تا تجلیلی باشد از او و ایستادگی‌هایش. اما زمانی که باخبر شد ناپلئون خود را امپراتور نامیده، او را یک مرد سراپا عادی و یک مستبد خواند و از خشم روی نام او را در تقدیم‌نامه آن‌قدر خراش داد تا سوراخی ایجاد شد و نام بناپارت از بین رفت. آنگاه دقایقی چون یک شیر غران در طول اتاق قدم زد و ناگهان قلم به دست گرفت و روی آن تقدیم‌نامه نوشت: «اروئیکا»، تقدیم به یک قهرمان.

سمفونی با تمام فراز و نشیب‌هایش اما با یک جوهر واحد می‌گوید: مبارزه‌یی سخت و مداوم در جریان است. نیروهای دشمن گاه عقب می‌نشینند و گاه آزادیخواهان را که برای آزادی و عدالت می‌جنگند متوقف می‌کنند، اما نبرد... و باز هم نبرد، پیکاری شدید و قطعی... و سرانجام پبروزی!
بعد از طی فراز و فرودهایی، موسیقی رنگ شاد به خود می‌گیرد. ناگاه قسمت دوم، آداژیو، یک مارش عزا که با استادی و درایت تمام، عمیق‌ترین حالات و احساسات بشری را برمی‌انگیزد. پیروزی به بهای گزافی به‌دست می‌آید. در پیکاری سخت و وحشتناک، قهرمانان و سردارانی به خاک می‌افتند. موومان دوم، «به یادبود یک قهرمان»، با تعظیم در برابر روح پر فتوح قهرمان ملی بپایان می‌رسد.

سرود شادی، نغمه‌ی جاودان آزادی
اما بتهوون با مراسم عزا سمفونی خود را پایان نمی‌دهد، چرا که سرداران و قهرمانان مردم به‌خاطر آینده و به‌خاطر زندگی سعادتمند انسانها جان‌باخته‌اند. این‌جاست که قسمت آخر سمفونی را تصاویری از یک جشن با شکوه ملی تشکیل می‌دهد. آری، موسیقی بتهوون، سرود شادی برای یک زندگی مغلوب نشدنی و فناناپذیر در مبارزه برای آرمان آزادی است؛ و او چنین زندگی و حیاتی را ستایش و تبلیغ می‌کند. (1)
کم کم آوازه‌ی بتهوون به‌عنوان آهنگسازی توانا و پیانیستی چیره دست در همه جا پیچید. گویی بخت و اقبال برای اولین بار در زندگی‌اش به او روی آورده بود. اما غول سرنوشت تاب تحمل این موفقیت را نداشت.

تهاجم سهمگین سرنوشت
در این زمان که بتهوون 30ساله بود و می‌رفت که به‌زودی صحنه‌ی تمامی اپراهای اروپا را تسخیر کند، دچار عارضه‌ای شد که موجب کم شدن شنوایی‌اش می‌شد. بتهوون که خود به جنگ مردم با جبرهای برده ساز توجه داشت و برای آنها می‌نوشت و می‌ساخت، اکنون خود نیز درگیر جنگی سخت و سترگ با سرنوشت شده بود. سرنوشتی که این بار با تمام قوا به میدان آمده بود تا بتهوون را مغلوب سازد. روز بروز از قدرت شنوایی او کاسته می‌شد و بسوی ناشنوایی مطلق می‌رفت.

به دنبال این ناشنوایی بتهوون به‌شدت افسرده شد و همین ‏افسردگی بود که باعث مهاجرت وی از وین به شهر کوچکی در اتریش به نام «هایلیگن اشتات» ‏شد. جایی که در آنجا وصیتنامه‌ی مشهور خود را به‌نام «وصیت‌نامه‌ی هایلیگن اشتات» را به رشته تحریر درآورد و در آن نوشت: «اگر به‌عنوان یک موسیقیدان دیگر توانایی شنیدن نداشته باشم، دیگر دوست نخواهم داشت که به این زندگی ناعادلانه ادامه دهم». ‏ اما روح عصیانی او از یک سو و عشق بیکرانش به موسیقی مانع از خودکشی شد و بتهوون دریافت که هنوز زوایای ‏بسیاری از توانایی انسان را کشف نکرده است. به همین دلیل نه تنها خودکشی نکرد بلکه با ‏وجود اشراف به این‌که ناتوانی جسمی وی روزبه‌روز بدتر خواهد شد، با ایمان و اعتقادی عمیق به اصالت و قدرت انسان گفت: «می‌خواهم چنگالهای خود را در گلوی سرنوشت فرو ببرم و به او بگویم که قادر نیست پشت مرا بخاک بمالد».

موسیقیدان بزرگ که به‌خوبی دریافته بود این بار سرنوشت قصد چیزی را کرده که به‌زودی از طریق آن می‌تواند او را نه تنها وادار به تسلیم کند بلکه به زندگی‌اش نیز خاتمه بدهد، با خلق سمفونی پنجم، به سرنوشت اعلان جنگ داد و بسوی او تهاجمی پیروزمند را آغاز کرد.
سمفونی پنجم، نبرد با سرنوشت
در تمامی آثار بتهوون یک چیز موج می‌زند و آن، نبرد با سرنوشت و از دل آن خلق شادی و رهایی از اسارت و پیروزی انسان بر سرنوشت است. سمفونی شماره 5 با چند نغمه‌ی مُقطّع و ضربه‌ای شروع می‌شود که وقتی از آهنگساز در مورد این نحوه‌ی شروع سؤال می‌کنند، می‌گوید: «آن ضربات وقتی است که سرنوشت به در می‌کوبد». در این سمفونی او شعار زندگی خود را به شکل حیرت‌انگیز و زیبایی بیان کرده است. موتیف اصلی این سمفونی را فقط چهار نت تشکیل می‌دهند. در این سمفونی بتهوون جنگ انسان با سرنوشت را به‌گونه‌یی ترسیم کرده که در آن مردم به‌خاطر رسیدن به زندگی بهتر نبرد می‌کنند چون می‌خواهند سازندگان آینده‌ی خود باشند. نبردی سهمگین که با کوبیدن مشتهای سنگین سرنوشت بر درهای زندگی آغاز می‌شود. در طول سمفونی نبردی بین انسان و سرنوشت جریان دارد، اما در هر حال این انسان است که با غلبه و چیرگی بر سرنوشت غدار به پیروزی می‌رسد. (2)

یکبار بتهوون در پاسخ به سوالها و انتقادها و حمله‌هایی که به او و آثارش می‌کردند گفت: «نوازندگان فعلی فقط آن را می‌نوازند، تنها 50سال بعد خواهند فهمید که چه می‌نوازند». آهنگساز بزرگ به‌خوبی دریافته بود که چه راه و روش نو و بدیعی را در موسیقی پایه‌گذاری کرده است. خط و رسم و راه و روشی که ریشه در متن واقعیات سرسخت زندگی داشت.

اگمونت، سردار آزادی
آخرین موزیک تأترال بتهوون، بر روی درام «اگمونت» نوشته‌ی گوته، ساخته شد. نمایشنامه اگمونت گوته دارای مضمونی آزادیخواهانه است. کنت اگمونت که یک هلندی آزادیخواه است، برای رهایی از سلطه اسپانیا به‌پا می‌خیزد. موسیقی بتهوون بیان‌کننده کشمکش اگمونت بر سر عواطف وی به خانواده‌اش از یک سو و حس مسئولیت وی در راه مبارزه برای آزادی مردم خویش از سوی دیگر است. اما اگمونت، فرمانده‌ی دلاوری است که تصمیم قطعی خود را برای آزادی مردمش می‌گیرد و در راه آزادی مردمش از جان خود می‌گذرد و سرانجام توسط گزمه‌های حکومت مستبد دستگیر و کشته می‌شود. با وجود پایان تراژیک نمایشنامه که به مرگ دوک اگمونت ختم می‌شود، قطعه پایانی که «سمفونی پیروزی» نام دارد، نوایی از پیروزی قهرمان داستان را سر می‌دهد.

در این اثر مفاهیمی مانند آزادی، محرومیت و مظلومیت مردم، شجاعت و فداکاری قهرمانان... ، بسیار واضح‌تر از کلمات و در قالب موسیقی بیان می‌شوند. اگمونت، درامی است در بیان جدال طولانی مردم برای آزادی.

شکوفایی و خلاقیت
برخی از بزرگترین آثار بتهوون در زمانی کوتاه به فاصله 9سال از 1803 تا 1811 به‌وجود آمده‌اند که از لحاظ عظمت و ژرفا فراتر از آثار هر هنرمند دیگری در جهان است و آنها هرگز نتوانسته‌اند در زمانی به این کوتاهی، آثاری به این عظمت بیافرینند. در میان آثار شناخته شده‌ی بتهوون در این فاصله‌ی کوتاه می‌توان از سمفونی سوم، سمفونی پنجم، سمفونی نهم، سونات پیانوی پاتتیک، سونات مهتاب، و سونات پیانوی هامرکلاویِر نام برد.

آثار بسیار برجسته‌ای که درون مایه اکثر آنها شجاعت، نبرد و ستیز است و از بزرگ‌ترین و مشهورترین آثار موسیقی کلاسیک به‌شمار می‌روند.
او که برای چالاکی انگشتان و قدرت نوازندگی، توقعات زیادتری از نوازندگان داشت؛ در تغییر مقام یا مدولاسیون راه خود را از لطف و نرمی تا صلابت و قدرت پیمود؛ سپس ابتکار خود را در واریاسیون و سلیقه خود را در بدیهه سازی آزاد گذاشت، اما این هر دو را تابع منطق همبستگی و تکامل کرد. آنگاه سونات و سمفونی را تغییر جنسیت داد و آنها را از لطافت و احساسات به اراده و جسارت سوق داد. او در این دوره در حرکت (موومان) سوم سمفونی یا سونات به جای مینوئه (که معمول آن دوران بود) یک اسکرتسو با نشاط سرشار از نت‌های شاد وارد کرد که گویی دارد به چهره کریه سرنوشت می‌خندد و قدرت پوشالی او را به سخره می‌گیرد.

مهربانی و صلابت
«اگر می‌خواهی خوشبخت باشی، برای خوشبختی دیگران بکوش، زیرا آن شادی که ما به دیگران می‌دهیم، به دل خود ما بر می‌گردد».

این جمله‌ی ماندگار بتهوون بیانگر شخصیت ناب انسانی اوست که زندگی را در پرداخت به دیگران معنی و مفهوم می‌کند. او خود یکبار گفته بود که: «هنر من باید برای سعادت بیچارگان اختصاص یابد». اما در عین‌حال روح سرکش و عصیانی او در برابر ستمگران آن‌چنان برجسته و درخشان بود که یکبار در برابر تهدید و تمهیدات کارگزاران حکومتی و اشرافیان دربار که می‌خواستند او برای آنها آهنگ بنویسد گفته بود: «حتی به ازای نصف کره زمین حاضر نیستم در مقابل هوی و هوس این و آن تسلیم شوم و چیز بنویسم؛ مسلماً چیزی را که از درونم برنخاسته باشد، هرگز نخواهم نوشت».

بتهوون هیچگاه در خدمت اشراف وین نبود. در یکی از روزهای ملاقات گوته با بتهوون در سال ۱۸۱۲ چنین نقل می‌کنند: «روزی گوته و بتهوون در کوچه‌های وین در حال قدم زدن بودند. جمعی از اشراف‌زادگان وینی از مقابل آن دو در حال عبور از همان کوچه‌ی تنگ بودند. گوته به بتهوون اشاره می‌کند که بهتر است کناری بروند و به اشراف‌زادگان اجازه عبور دهند. بتهوون با عصبانیت می‌گوید: «ارزش هنرمند بیشتر از اشراف است. آنها باید کنار بروند و به ما احترام بگذارند». گوته بتهوون را رها می‌کند و در گوشه‌یی منتظر می‌ماند تا اشراف‌زادگان عبور کنند. کلاهش را نیز به نشانه‌ی احترام برمی‌دارد و گردنش را خم می‌کند. اما بتهوون با همان آهنگ به راهش ادامه می‌دهد. اشراف‌زادگان با دیدن بتهوون کنار می‌روند و راه را برای عبور وی باز می‌کنند و به وی ادای احترام می‌کنند. بتهوون هم از میان آنها عبور می‌کند و فقط کلاهش را به نشانه‌ی احترام کمی با دست بالا می‌برد. سپس در انتهای دیگرِ کوچه منتظر گوته می‌شود تا پس از عبورِ اشراف‌زاده‌ها به وی بپیوندد.

درخشان‌ترین صفحه‌ی زندگی
اما درخشان‌ترین فراز زندگی بتهوون، آخرین صحنه‌ی زندگی اوست که طی آن آخرین سمفونی‌اش را نیز به بشریت تقدیم می‌کند. این صحنه بیان کننده‌ی مقاومت و نمایانگر شکوه و عظمت اراده انسان است.
آهنگساز بزرگ، رنجور و بیمار و در ناشنوایی مطلق، در این حال باز هم در فکر این است که چگونه می‌شود آخرین قدرت‌نمایی‌اش را در مقابل سرنوشت و جبر کور به ظهور برساند و این بار او ”سرنوشت“ را به زانو در آورد.

سمفونی نهم، سمفونی شادی (3)
9 سمفونی بتهوون چون گوهری گرانبها در گنجینه‌ی موسیقی و فرهنگ و هنر بشری می‌درخشند. اما، در این میان سمفونی شماره 9 شاهکاری است بی‌همتا؛ و یگانه اثر بی‌مانندی که تاریخ نظیر آن را تجربه نکرده است. سمفونی شماره 9 یا سمفونی کورال به‌نام «آواز شادی» (چکامه شادی) با اقتباس از منظومه‌ای به همین نام اثر «یوهان فریدریش فون شیللر»، شاعر، نمایشنامه‌نویس و فیلسوف پرآوازه آلمانی ساخته شده است. این سمفونی در شرایطی ساخته شد که آهنگساز به‌طور کامل شنوایی خود را از دست داده بود و از درد جانکاه اندام شنوایی خود رنج می‌برد. او اثری را خلق کرد که خود کمترین نغمه‌ی آن را نشنید، اما از آن طریق، شادمانی را به جهانیان عرضه کرد. در سمفونی شماره 9 لطیف‌ترین عواطف و احساسات بشری موج می‌زند. بتهوون در این سمفونیِ با کلام از اشعار جاودانه و بشر دوستانه‌ی شیللر استفاده کرده است. این اشعار به نوعی بازگویی مضمون شعر بلند سعدی است که می‌گوید: «بنی‌آدم اعضای یک پیکرند، که در آفرینش ز یک گوهرند».

ارتجاع مذهبی
در بحبوحه‌ی فشارهایی که حکومت وقت و جلوگیری از افزایش قیمت بلیط توسط پلیس که خود محدودیت و فشار مالی شدیدی بر بتهوون برای به روی صحنه آوردن آخرین اثرش وارد می‌کرد، از طرف دیگر کلیسا می‌خواست از اجرای قسمتی از این سمفونی که کمی تم مذهبی داشت جلوگیری بکند. بتهوون شخصاً به دیدار متولیان کلیسا رفت و اجازه این کار را تحصیل کرد و قرار شد که فقط سه پنجم از آن اجرا شود، آن هم بشرط این‌که آن را به‌منزله سرود اعلام کنند. آری، ارتجاع در همه دورانها نیش زهرآگین خودش رو در تن بشریت وارد می‌کند.

هفتم ماه مه، تالار کٍرنت‌نِرتور، وین
بتهوون جوراب پشمی ساده و سیاه رنگی در پا دارد و در جایگاه رهبر ارکستر ایستاده است. کمی پایین‌تر و در پشت سر او شخص دیگری قرار دارد که به‌طور واقعی او ارکستر را رهبری می‌کند.
موومان اول سمفونی با حالتی اسرار‌آمیز و در عین‌حال نگران و مضطرب شروع می‌شود. این تم و چنین فضایی که گویی جهان هستی را با همه دردها و رنجهایش مجسم می‌سازد، تصویری است از شخصیت و چهره آهنگساز. ریشارد واگنر قسمت اول را توفان زندگی می‌نامد. توفانی سهمگین پر از نشیب و فراز. این قسمت از مرز زمان و مکان می‌گذرد و انسان را به دنیای کائنات همراه با درام زندگی بشر می‌کشاند. سرانجام قسمت اول سمفونی با صلابت تمام که نشان از نبرد دائمی انسان و سرنوشت جهت نیل به آزادی و یگانگی است، با ضرباتی پیروزمند به پایان می‌رسد.

قسمت دوم سرشار از امید و سرزندگی است. آهنگساز می‌خواهد روح آتشین قسمت اول را بدون وقفه در این‌جا نیز ادامه می‌دهد. به همین دلیل تم اصلی قسمت دوم سمفونی مانند یک گلوله آتشین در سرازیری رود. ضربات طبل در قسمت دوم تلاش انسان را برای رهایی از سیاهی به نور نشان می‌دهد.

موومان سوم یک نوای عارفانه و دل‌انگیز با پاکی و لطافت تمام، نشان از سرچشمه‌ی وجود و فوران همه تواناییها و استعدادات نهفته‌ی انسانی که تاروپود آن با استادی تمام تنیده شده است و نغمات آوازگونه‌ی آن سالها و سالها الهام‌بخش موسیقیدانان بوده است؛ و بالاخره موومان چهارم، یعنی خلق شاهکار دنیای موسیقی، یک فراخوان برای شادی و شاد زیستن، برای مقاومت و رهایی از اسارت، در نبرد با سرنوشت و دستیابی به آزادی و فتح قلل رفیع ظرفیت انسانی.

«شادی! ای دختر محبوب بهشتی، ما در آستان مقدس تو گرد آمده‌ایم. معجزة تو آنچه را که به قهر و غضب جدا شده پیوند می‌دهد، آن‌کس که سعادت یافته که با دوست خوبی دوست باشد… در این شادمانی شرکت می‌کند، اما بگذار آن‌کس که در جهان فقط وجود خود را می‌بیند، گریان و نالان خارج از این حلقه مقدس بماند. همه جهانیان با هم برادرند و به‌سوی شادمانی حقیقی گام برمی‌دارند. پس بیایید دفتر دیون خود را درهم بریزیم، کینه‌ها را فراموش کنیم، … و جهان را غرق نعمت کنیم…
با فرا رسیدن فراز نهایی سمفونی، گروه کر با عظمت می‌خواند: «ای مردم همدیگر را دوست بدارید».
در این‌جا بتهوون آینده‌ای را تصویر می‌کند که در میان دستان همه انسانهای جهان، از زن و مرد قرار گرفته است. انسانهایی که در راه رسیدن به صلح، آزادی و سعادت تلاش می‌کنند.
در اولین اجرا در سالن کنسرت شهر، حاضران آن‌چنان تحت‌تاثیر سمفونی قرار گرفتند که در طول اجرا 5 بار به‌پاخاسته و برای آهنگساز کف زدند. آنها به سرعت روح عصیانی سمفونی نهم را درک کردند. هنگامی‌که اجرای سمفونی کورال به پایان رسید صدای کف زدنها به حدی بود که به نظر می‌رسید دیوارهای تالار می‌شکافند و فرو میریزند. اما افسوس که این صداها به گوش بتهوون نمی‌رسید و او در حالیکه سر خود را پایین انداخته بود پشت به جمعیت در جایگاه رهبر ارکستر ایستاده بود و دفترچه‌ی نت خود را ورق می‌زد.

کارولینه اونگر، خواننده‌ی جوان اپرا که در صحنه حضور داشت با جسارت روی بتهوون را به سوی جمعیت حاضر در تالار، که با شور و شعف بسیار او را تحسین می‌کردند، برگرداند. رهبر ارکستر، در حالی‌که اجرای سمفونی را متوقف کرده و اشک از چشمانش سرازیر شده بود، دست بتهوون را گرفته توجه او را به ابراز احساسات حضار جلب کرد. سایر نوازندگان نیز باچشمانی گریان از جا برخاسته و در برابر آهنگساز بزرگ تعظیم کردند.
خبر ابراز احساسات پرشور مردم نسبت به آهنگساز بزرگ و سمفونی بی‌مانند او به گوش امپراتور رسید و او هم سربازان خود را برای برهم زدن کنسرت و متفرق کردن مردم گسیل داشت؛ چرا که سنت زمانه این بود که نشانه‌ی بالاترین احترام به یک مقام 3 نوبت کف زدن باشد، و این هم جز برای امپراتور برای کس دیگری جایز نبود. حال آن‌که برای بتهوون 5 بار کف زده شده بود و این برای امپراتور قابل‌تحمل نبود.
پس از به‌هم خوردن کنسرت توسط سربازان حکومتی، آهنگساز بزرگ در خانه‌ی محقر خود، در تنهایی کامل در حالی که در طول زندگی هرگز تن به ازدواج و زندگی آسوده نداده بود، بر روی کاناپه‌ی خود با رضایت خاطر در افکار توفانی خود غوطه‌ور شد. این بار بتهوون، پیروزمند و سرفراز، سرنوشت، ارتجاع و قوای حکومتی را به زانو در آورده بود.
... و بالاخره ساعت 17 و 45دقیقه روز 26مارس 1827 (بعدازظهر روز ششم فروردین) فرا می‌رسد. بتهوون رنجور و بیمار در بستر خود آرمیده است. ناگهان هوا توفانی می‌شود. رگبار و غرش رعد به همراه صاعقه. آهنگساز، که در واپسین لحظات حیات خود می‌باشد، چشمان نافذ خود را می‌گشاید. او با مرگ لحظةی بیش فاصله ندارد، اما مثل همیشه معتقد است که تسلیم جایز نیست و تنها با مبارزه می‌توان به پیروزی رسید. شاید در لحظه مرگ، چون همیشه، در فکر خلق اثر دیگری در سرایش شادی و خوشبختی است. او مشتهای گره کرده خود را به آسمان بلند می‌کند تا پوزه‌ی مرگ را به خاک بمالد که: «در نبرد با سرنوشت، تسلیم هرگز!» و به این ترتیت شعاری را جاودانه کرد که شعار همه قهرمانان دلیر و بی‌باک تاریخ است.
بتهوون باز هم فاتح شد. مرگ به سراغش نیامد، بلکه جاودانگی از او استقبال کرد. او به پیروزیهای خود ادامه می‌دهد. با گذشت زمان، انسانهای بیشتری در راه آزادی و برای ایجاد آینده‌ای روشن و تابناک، که لودویک وان بتهوون بشریت را به ساختن آن تشویق می‌کرد، گام برمی‌دارند.

پانویس‌ها -------------------------------------------------

(1) - در 16مرداد 1395 وقتی رهبران ارکستر جهان بیست سمفونی برتر دنیا را انتخاب کردند، این سمفونی اروئیکا یا سمفونی قهرمانی بتهوون بود که در ردیف نخست جدول جای گرفت و بهترین سمفونی تاریخ موسیقی به‌شمار رفت.

(2) - بتهوون در انتخاب این موتیف، از مورسی که در تلگراف به‌کار می‌رود الهام گرفته است. در ارتباطات تلگرافی آن زمان، سه ضربه کوتاه و یک ضربه بلند بیانگر و علامت حرف «وی v» انگلیسی است که علامت پیروزی است و بتهوون با این انتخاب خواسته است تا سمفونی‌اش را به‌نام «جنگ انسان با سرنوشت» نامگذاری کند با این دیدگاه که در این جنگ پیروزی نهایی در هر حال از آن انسان است.

(3) - سمفونی نهم یکی از آثاری است که در تاریخ سیاست از آن استفاده شده است و در میان هر دسته و هر ایدئولوژی‌ای طرفداران بسیاری دارد. فریدریش انگس می‌گوید: «روزی که بشر سمفونی نهم را آیین رفتاریِ خود قرار دهد آن روز بتهوون جایگاه حقیقی خود را یافته‌است».

بیسمارک در مورد سمفونی نهم می‌گوید: «اگر من سمفونی نهم را بیشتر گوش کرده بودم امروز بسیار شجاع‌تر بودم».

و سرانجام موومان چهارم این سمفونی یعنی سرود شادی (Ode to Joy) به‌عنوان سرود رسمی اتحادیه‌ی اروپا انتخاب شد.

ب. بهمنی
سایت مجاهدین خلق ایران